توصیف پارک
تاريخ : دو شنبه 26 فروردين 1392برچسب:, | 20:15 | نویسنده : Seyyedeh Mozhdeh Bagheri

سلام مهربون

توی بیمارستانی دو نفر در یه اتاق بستری بودند.

تخت یکی کنار پنجره بود و اون یکی کنار دیوار و با شرایطی که داشت نمی تونست کوچکترین تکونی بخوره.

اونها هر روز ساعت ها با هم حرف می زدند و بیماری که کنار پنجره بود مدام از منظره دل انگیز بیرون واسه

هم اتاقیش تعریف می کرد.

اون می گفت : پنجره رو به پارک بزرگیه که دریاچه زیبائی داره و مرغابی های رنگارنگ و قوهای سفید و قشنگ

اونجا شنا می کنند.

لا به لای اونها هم بچه های قد و نیم قد ، شاد و خندون با قایق های کوچولوشون پدال یا پارو می زنند.

و از درخت های سر به فلک کشیده ای حرف می زد که پر بودند از پرنده های کوچیک و ناز.

و زمین چمنی که با گل های رنگارنگ طراوت خاصی به پارک می داد.

و خلاصه همگی کنار همدیگه منظره ای دلربا رو خلق کرده بودند.

هر روز وقتی اون شروع به توصیف پارک می کرد ، هم اتاقیش چشم هاش رو می بست و همه اون زیبا ئی ها رو

توی ذهنش می دید و سرشار از شور و شادی و هیجان می شد.

چند هفته ای گذشت و بیمار مهربون کنار پنجره با شدت گرفتن بیماریش فوت کرد.

نفردوم هم که بهبود زیادی پیدا کرده بود خواهش کرد بگذارند به اون تخت منتقل بشه.

و وقتی جاش رو که عوض کردند در کمال ناباوری دید تنها چیزی که از پنجره دیده می شه دیواری بلند و دود گرفته است!

 

 

آره عزیز دلم ، یادت باشه اگه آسمون دلت گرفته بود ، بازم می تونی بذر امید بپاشی به زمین زندگی دیگران.

و چه زیباست هدیه کردن شادی به دل های نا امید ، در حالیکه خودت...

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







  • دانلود فیلم
  • قالب وبلاگ